خدا را می توان به سه راه شناخت که بسته به سطح فکری و روشی افراد دارد:
روش فکری : این که انسان از راه فکر و ذهن و با علم حصولی بخواهد خداوند را بشناسد. این همان کاری است که حکیم و فیلسوف انجام می دهد و بر اساس فکر و با نگاهی به مساله حدوث جهان، تغییر جهان ، در سطح بالاتر با امکان ماهوی و بالاتر با امکان فقری و هویتی خداوند را می شناسد. این همان چیزی است که خداوند در قرآن از آن به عنوان«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ» به آن توجه داده است. پس از راه استدلال و منطق و قیاس و برهان و علم حصولی این راه خداشناسی طی می شود؛ این همان راه عقل نظری است.
روش شهودی : عارف از راه «آیت» می رود و به شهود توجه دارد و می گوید: «به صحرا بنگرم، به دریا بنگرم». او از راه شهودِ «آیت» به «ذی الآیه» پی برده و خداشناس می شود؛ خداوند در این باره می فرماید: سَنُرِیهِمْ... وَ فِی أَنفُسِهِمْ. این همان راه عقل عملی است که می گوید: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فقد عَرَفَ ربَهُ؛ هر که خودش را شناخت خدا را شناخت.
روش آفتابی: به این معنا که آفتاب آمد دلیل آفتاب. در این جا دیگر سخن از آیت و نشانه عقلی و شهودی نیست؛ بلکه بالاتر از هر دو روش است. خداوند می فرماید: أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ آیا کفایت نمی کند برای پروردگارت که او بر هر چیزی شاهد و مشهود است؛ یعنی بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْک دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ ما أَنْتَ؛ به خودت تو را شناختم و تو مرا به خود راهنمایی کردی و اگر تو نبودی نمی دانستم تو کیستی» و یعنی : «عَمِیَت عَیْنٌ لَا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً؛ کور است چشمی که تو را بر آن رقیب نبیند» .(بحارالانوار، ج 95، ص 226؛ اقبال، سید بن طاووس، ج 1، ص 157) پس می خواهد بگوید : من تو را از راه تو شناختم. این همان خداشناسی از راه خداشناسی است.